همین دیگه ایکاش دیروز بیرون رفتن با کفتر و لمی داخل قسمتای منفی می گذاشتم.
وقتی یکی چیزهای چرت و پرت تحویلم می ده هم حوصلم سر میره هم، عصبی می شم. می دونم یک دوست باید به چرت و پرتای دوستاشون هم گوش بدن ولی آخه دو ساله دارم مزخرفات عشقی گوش میدهم. خسته شدم دیگه. اخرش بعد دو سال می گه نه پسر خوبی بود. ای بابا... هر کار غیر عشقی هم که به نظرشون هیجان نداره!
می گن تو هم دیگه باید بری داخل عشق اینا، دیگه دیره... من خودم تصمیم می گیرم که کی دیره... شاید من خواستم تا 50 سالگی راست راست بچرخم. بعد از من نظر می پرسن، یا هر نظری میدم، می گن تو که تجربه نداری نمی دونی
زندگی جغدی که شب ها زود می خوابید...
برچسب : نویسنده : deowlo بازدید : 26